آیلینآیلین، تا این لحظه: 13 سال و 5 روز سن داره

هستی من

بدون عنوان

چه با اشتها این شکلاتو میخوره البته وقتی کاغذش روش باشه اینجوری میخوره ولی هر وقت بازش میکنم چیزی نمیخوره   ...
6 خرداد 1391

بدون عنوان

عکس دخملی وقتی از حموم دراومده و ریخت و پاشیهایی که قبل از حموم کرده   حوله رو بابایی سرش  پیچونده چقدر بهشم میاد ...
6 خرداد 1391

بدون عنوان

عصری که خونه مامان جونی بودیم دخملی یه جا بند نمیشد اخه نازگلم عادت داره ساعت ٦ برگردیم خونه که اونروز اونجا بودیم فقط جیغ و داد میکرد اخرش بابایی اومد گفتم شما که ازصبح خونه اید و تعطیل بیاین این دخملی  شلوغو ببرین بیرون من از بس بغلش کردم از کمر افتادم با بابایی رفتین سوپری و دخملی برای خودش قاقا خرید بابایی هم میگفت از در که اومدیم بیرون شروع به اواز خوندن کرد و یه بچه ای دیده بود که ایلین بهش میگفت ب ب اونهم به ایلین میگفت نی نی و بهمدیگه نگاه میکردند اون میگفت قاقااینهم بهش قاقا هرچی بلد بودن باهم تکرار میکردند بابایی هم با بابایی بچه گرم گرفته بود که من زنگ زدم که کجایی تازه نگاه کرده بود ببینه که ساعت چنده بعد هم به م...
3 خرداد 1391

بدون عنوان

فردا قراره بریم خونه عزیزجون ،اخه عزیزجون قراره بره کربلا منم بایدمرخصی بگیرم این ماه فکرکنم دیگه مرخصی های سالم تموم شه چون قراره ٢٣ام بریم مشهد یه هفته ای اخ جون میخواهیم از امام رضا تشکرکنیم چون این دخملیمرو از امام رضا خواسته بودیم اصلا فکرنمیکردم به این زودی بریم مشهد اااااااااااااااااااااااااااااااخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ جون خیلی خوشحالم
3 خرداد 1391

بدون عنوان

عصری داشتم دخملیرو رو پام می خوابوندم ،رو پاهام نخوابید وسرش گذاشت رو بالش اینطرف و اونطرف چرخیدن میرفت اونور تخت و اینور تخت اخرش هم رو بالش گذاشت ازم خواست پتو روش بکشم و همونجا با ناز خوابید هر وقت از وقت خوابش میگذره دیگه رو پا و بغلم نمی خوابه همونجوری می خوابه قربونش برم  ...
2 خرداد 1391

شیشه شیر

  گل من عادت داره هر چی تو شیشه شیرش هست اعم از شیر و اب قند اونو با یک مهارت خاصی می ریزه زمین هر وقت می بینم صداش در نمیاد میرم می بینم باز با اون کارش مشغوله و همه جارو ابیاری میکنه چند روزه سر شیشه میزارم دیگه موفق نمیشه دیشب تلاش میکرد تا سرشو برداره وازاون کارو بکنه از من میخواست سرشو بردارم منم یکم سرشو شل کردم تا راحتر بتونه درش بیاره بعد از غرزدن های پی درپی بالاخره تونست سرشو دربیاره ولی دیگه اون کارو نمیکرد می خواست سرشو سرجاش بذاره قربون دخملیم برم که میبینه چه کاری خوبه و چه کاری بد البته عکسشو نتونستم پیدا کنم در اولین فرصت براتون میذارم   ...
2 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به هستی من می باشد